بچه ها این مطلب و یکی از دوستام فرستاده امیدوارم خوشتون بیاد....
اسم این دوستمون آقا حامد هست:
عشق، ایستادن زیر بارون و خیس شدن با هم نیست!!
عشق، عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود،و او هیچ وقت نداند که
چرا خیس نمی شود...!!
مطلب از حامد
سلام بچه ها ...
امیدوارم حالتون خوب باشه؟؟
بالا خره امتحاناتمم تمموم شد و میتونمم با خیال راحت آپ شم و از نظرایی که دادین یا ندادین ممنونم
از دوستایی که دوست دارن مطالبشون در وبلاگ من تایپ شه به اسمه خودشون ، ازشون میخوام که به من ایمیل بزنن .. ممنون.
در ضمن روزای شنبه وبلاگم رو آپ میکنم ...
سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم...
مریم حیدر زاده
عشق سوخته
روبرویم ایستاده بود: صورت استخوانی، رنگ پریده
و چشمان خسته و بی روحش نشان از رنج بزرگی داشت...
بی اختیار به یاد عشق کهنه ام افتادم، به خودبالیدم که در
آتش عشق گذشته ام نسوختم.
وقتی دستم را جلو بردم تا صورتش را لمس کنم دستم به
آینه خورد...
هنوزم منتظر نظراتتون هستم