سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 78638 | بازدیدهای امروز: 1| بازدیدهای دیروز: 2
درباره خودم

لبخندی بر چهره ام نشسته و سپس قطره اشکی درچشمانم حلق
رزا
فقط این و میگم که دختری شولوغ و شیطونم و پورو.. و سال دوم هنرستان رشته گرافیک هستم که به رشتم عشق می ورزم.. ...
لوگوی وبلاگ
مطالب قبلی
مطالب قبلی
لینک های دوستان
اشتراک
 

 

رفقا..سلام!

همگی که ایشالا خوبین و سلامت! ازتون می خوام که تا آخر مطالبم رو بخونین!شاید به دردتون بخوره!!

تواین چند سالی که گذشت از عمرم یاد گرفتم..

*قبل ازهرکاری خدا رو یاد کن چون تنها کسی هست که تو رو خوب شناخته و بعد توکل کن به اون بزرگ!   

*چیزی روکه الآن داری،شایدآرزوی فرداهات باشه!

*هیچ روزی نیست که باارزش ترازامروزت باشه!

* آدما تا خودشونُ نشناسن و به کارایی که می کنن ایمان نداشته باشن هیچی نیستن و به هیچ جایی نمی رسن!

*پرحرفی می تونه مقدمهء کم شنوایی باشه!

*تنها رفیقی که همیشه باهات هست و می مونه قلبُ واون دلتِ نه چیز دیگه!

*ارزون ترین وراحت ترین راه برای وسعت بخشیدن به نگاه لبخند می تونه باشه!

*تنهایی بهترین موقعیت رسیدن تو به خودته!!

*دستت رو برای کمک گرفتن به روی کسی دراز نکن،خودت روبسازوازخدات کمک بخواه تا بهت صبر زیادی عطا کنه.. فقط!!

*بهترین کس اونیه که به هرکسی اعتماد نکنه!

*همیشه سخت ترین راه روانتخاب کن،چون می تونه بهترین راه ورمزموفقیتت باشه!

*به هیچ وجه زوود قضاوت نکن و مثبت نگر باش وهمیشه اونی باش که می خوای!

*دل کسی روسعی کن نشکونی اگرچه درمقابلش شکست سختی بخوری!!

*زندگی دو نیمه هست:

            *نیمهء اول درآرزوی نیمهءدوم       ...

                ...        *نیمهء دوم درحسرت دیدارنیمهء اول!!   

 خوب تموم شد!البته حرف اصلیم هنوزمونده وازتون می خوام خوبِ خوب بخونینش!!..لطفاً..

...ازتون می خوام  که این خرفا روبه عنوان نصیحت از من نشنوین..فقط به عنوان یه حرف خواهرانه!! همینُ بس!!

لطفاً..لطفاً..دل هیشکی رو نشکونین!! .. اگرچه بهتون بدی هم کرده باشه ولی به هیچ وجه این کار رو نکنین..به هیچ وجه!! این حرف رو زدم چون خودم چند ماه پیش یه همچین کاری کردم!.. از این کارم واقعاًبدم اومد و خیلی تو روحیم تاثیر گذاشت..خیلی.. حتمی تعجب می کنین که کسی که دل یه کی رو میشکونه دیگه چرا!!؟ ....!!

توروبه هرکی دوست دارین قَسمتون می دم که این کار رو نکنین..نکنین!!

شاید باور نکنین من دختر احساساتی نبودم که الآنش هستم ..180درجه اخلاقم تغییرکرده..حیف که هیشکسی باورش نمیشه..حیف!!

برا همینم که شده تصمیم گرفتم که حتی اگه پای جوونمم در میون باشه یه همچین کاری رو برای دومین باریا آخرین بار تکرار نکنم اگرچه خودم ضربه سختی بخورم..اگرچه!!

به عنوان یه آبجی کوچیک این درخواستِ من رو بپذیرین..لطفاً!

هیچ وقت این کار رو نکنین و سعی نکنین با این کارتون چیزی رو به کسی بفهمونین یا این که تلافی یه کاری رو سر کسی دربیارین! نمی دونم شاید شما این طور نباشین!! ولی هم اگه که اینطور آدمی هستین یا نه این کار رو نکنین چون اون طرف مقابل ممکنه که...!!

از این که تا آخرحرفامُ خوندین خیلی ممنون!

واین یکی ازدلایلی هستش که در وبلاگ4viro0s مطالبمون رو ضد عشقی مشقی

می نویسیم که بعضی از شما ها در e-mail ها ونظراتتون این نمونه رو ذکر می کنین که چرا مطالب وبلاگ شخصیمون کلی با مطالب اون وبلاگمون فرق داره..

از این که تو این مدت با شما دوستای عزیزم آشنا شدم واقعاً خوشحالم و هر خوبی و بدی از من دیدین حلال کنید!!!

این آخرین آپدیتم بود..

خداحافظ رفقا!!




نویسنده: رزا(شنبه 85/3/20 :: ساعت 9:43 صبح)

وقتی می بینم..اشکامُ که غَلط می زنن رو گونه هام!

وقتی می بینم..این دل به هق هق میوفته!

وقتی می بینم..که قلبم همه سختی ها رو تحمل می کنه!

وقتی می بینم..که زندگی تبدیل شده به یه اجبار!

وقتی می بینمُ..می بینم!

از این زمین خاکی سنگ دل متنفر می شم!

و وداع می کنم...

             # از خودم تقدیم به دلم#

سلام رفقای قدیمی!

بالاخره طلسمُ شیکوندم و تصمیم گرفتم که وبلاگمُ داشته باشم و نبندمش!جون نمی خوام دوستامُ از دست بدم..

راستی این بار می خوام یه گروه بهتون معرفی کنم  که بیشتر به درد کسایی می خوره کهpersianrap music گوش می دن و علاقه زیادی مثل به این music دارن....از بروبچه های رپر ...(آخی جا و مکان ندارن..الهی دلم آتیش گرفت!!) هستن که به دو زبون فارسی و ترکی استانبولی می خونن..البته تعریف نمی کنما..ولی واقعا گل کاشتن..البته سایتشون هنوز کاملا بالا نیومده ..پس حتمی منتظر بمونید چون پیش بینی می کنم که سایتشون هم مثل خودشون باحال باشه.. شاید هم مطمئنم.. البته هر کی نظر خودشُ داره اینم نظره منه.. دیگه.... راستی بچه های  rapknot group برای همتون آرزوی موفقیت و پیشرفت می کنم لا اقل این یه کار که از دستم بر میاد!!...

http://rapknot.com                                    coming so0o00on

اِ..اِ...اِ....ذاشت یادم می رفتا الته خوب شد یادم اومد.....کسب مقام اول در جشنواره گرافیک را به آقای تورج صابری وند تبریک میگم.. امیدوارم که همیشه موفق باشین...آدرس سایت آقای تورج صابری وند رو بازم براتون میزارم اگه خواستین حتمی یه سری بزنین..

http://saberyvand.com

راستی وبلاگ ویروسی ما رو یادتون هست دیگه... نگین ..نه.

http://viro0s.parsiblog.com

در ضمن این گروه هم داشته باشین که یه گروه گرافیکی هستش که ایشالا توش منم می فعالیتم..ماشالا وبلاگ بارونه ها!! ولی هنوز در حال کامل شدن این گروه رو من و 5 نفر دیگه از بچه های گرافیک 2 و 3 رشته گرافیک راه اندازی می کنیم!!

http://batart.parsiblog.com 




نویسنده: رزا(یکشنبه 85/2/24 :: ساعت 7:18 عصر)

آسمون دلش گرفته...آسمون داره اشک میریزه.......                       دل خیس آسمون داره داد میزنه . کجایی پس؟ آنگار آسمون هم انتظار می کشه.. آسمون داره گریه می کنه.. درست مثل من..هر دومون داریم برای اون ستاره ای غصه می خوریم که نداریمش!!

                                       

                                                           

******************************************************

 س لامی به گرمی افتاب سوزان که عشقم از او گرما می گیرد سلامی به پاکی اشک شمع که مثل من می گرید!!

امیدوارم سال خوب و خوشی  رو شروع کرده باشین و تا آخرش براتون خوب باشه... ایشالا...

خوب سالی جدید شروع شد و ما هم یه سال یا یه نیم سالی بزرگ شدیم و این افکارمون هم انگاری بزرگ شدن!!!! مسافرت و عید دیدنی هاتون خوش گذشت؟؟ همیشه خوش باشین.. هر چی باشه بهتر از...

سال تحویل خونهء مادربزرگم تهران بودیم ولی پدر و برادرم تبریز بودن.. خلاصه سال و با شوخی با پسرخالهء کوچیکم شروع کردم ، ماشالا هزار ماشالا بزنم به تخته بچه خیلی انرژی داره فقط اذیت می کرد منو!! آدم گیر نمی اورد انگاری!! خیلی منو دوست داره منم واقعا دوسش دارم ولی نمی دونم  چرا این کارو می کنه؟؟!! تو این مدت خونهء مادر بزرگم فقط طراحی می کردم آخه دبیر طراحیم سفارش داده بودن که نزدیک 80 تا کار بعدِ عید تحویلش بدیم...

...... بعد چند روز رفتیم مسافرت ، اصفهان،شیراز،بندرعباس،قشم.. بد نبود خوبم نبود چون من تنهایی رفته بودم بعضی از مناطق تاریخی  اصفهان و شیرازتا عکس بندازم چون استاد عکاسیم گفته بود که برای ترم بعد عکسای خوب بندازین و منم مثل بچه های خوب گوش کردم ، مامانم اینا رفته بودن طبق معمول بازار رو خالیش کنن و منم تنها رفتم سر کار خودم!! ... روزام به تلخی و خوشی گذشتن.. ولی من به تنها آرزویی که 5 سال دارم نرسیدم!! آرزو داشتم و دارم که تنهایی و دور از همهء مشکلات و کارا بشینم کنار ساحل و غروب آفتاب رو نگاه کنم و با دریا درد و ل کنم و حرفایی که تو دلم مونده و تا به حال به کسی نگفتم بهش بگم ولی طبق معمول آرزو به دل موندم.. چون وقتی بندر عباس بودیم مامانم فقط می رفت بازار و اصلا به حرف من گوش نمی دادن!! آخه من نمی دونم این بازارا چی دارن؟؟؟؟؟!!!

موقع برگشتن پرده شاتر دوربینم خراب شد!!

خلاصه نگران از این که نکنه 3تا فیلمی که عکس گرفتم سوخته باشن برگشتیم تبریز...

خوب سال نو من این طور گذشت ولی اتفاقای تلخی برای من افتاد که بیخیه نوشتنش شدم..

 از دوستایی که تو این مدت بهم سر زدن و نزدن کمال تشکر رو دارم.... ممنون...

 تا به حال چند دفعه شده که به سرم زده وبلاگم رو ببندم ولی هنوز موندم چی کار کنم!!

******************************************************

Help yourself as much as you can.

تا میتوانی یار خود باش




نویسنده: رزا(چهارشنبه 85/1/16 :: ساعت 6:29 عصر)

س لام..

بعد دو هفته پیدام شد.. از نظرات گرمتون هم ممنونم.. به به می بینم که عید داره میاد و خونه تکونی ها و خریدا تون شروع شده.. خسته شدین!! بابا تازا اول کاره!! این مامانایی که من می بینم اگه صد بارم خونه تکونی کنن و وسایل نو بگیرن سیر نمی شن البته جسارت نشه ها.. عذر می خوام.. خوب خونهء دلتون رو هم تکونی کردین؟! این یه کی دیگه از همشون واجب تره.. اگه  هنوز خونهء دلتون رو گرد و غباراش رو آب و جارو نکردین! بسم الله .. هنوزم مونده تا عید.. کینه ها رو بذارین کنار یا شوتشون کنین.. و سعی کنین سال خوبی رو در پیش و رو داشته باشین..

خوب بعد این که این کارارو تونستین بکنین .. اون موقع می شین یه دختر یا پسر گل و مامانی..

عید شور و حال  خاصی داره که آدما به دیدن همدیگه میرن و غم و غصه ها رو می شوتن کنار.. ولی .. ولی.. گاهی اوقات بعضی از آدما غم و غصه هاشون رو تازه به یاد میارن!! همش دست این روزگار بی وفاس که نمی زاره یه آب خوش از گلومون پایین برا!! خوب دیگه چیکار کنیم اینم یه قسمتی از عمره دیگه..

خوب بچه ها امیدوارم که ایام عید بر شما و خانوادتون خوش بگذره و سال خوشی رو آغاز کنین همگی.. و از همین جا از سال 1384 بای .. بای.. میکنم چون آخرین مطلبی بود که در این سال تو وبلاگم گذاشتم.. و تا بعد عید..

خداحافظ..رفیق..

 

باردیگر صفحه ی پلاسیده ی زمان، با عبور از ثانیه ها و دقایق و ساعتها ورق خورد و در اولین سرآغاز شب، با انفجار خورشید، تاریکی سکوت بار دیگر شکسته شد .آری باز عید آمد و باز نوروز...

درخت را بیدار کن و سبزه را مژده روییدن ده که بهار آمده است..

سال نو مبارک

Happy new year fr every ne

باقی بقایتان..

 

 

 

هو

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

 

مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز




نویسنده: رزا(پنج شنبه 84/12/25 :: ساعت 6:2 عصر)

سلام بچه ها امیدوارم که تووووووووووووووووووپ باشین نه توپ فوتبال یا هرتوپ دیگه ای منظورم همیشه شاد و سرحال و سربلند باشین.. از همه نظراتون کمال تشکر رو دارم و اگرچه نتونستم بهتون سری بزنم معذرت می خوام!! باشه؟؟ بچه ها من دیگه نمی تونم یه هفته یه بار آپ کنم وبلاگم رو به این دلیل دو هفته یه بار آپ می کنم چون درسام واقعاً زیاد شده.. قربونتون برم با نظرات زیباتون !!!

... من چند روزی هستش که حالم نسبت به گذشته بهتر شده اونم به خاطر این هستش که خدا جونم بهترین جواب رو بهم داد و کمکم کرد و منم واقعاً سپاس گذارش هستم دربست ، نه در باز..

این مطلبم به خاطر این تووبلاگم گذاشتم تا بگم خدا دوووور نیست و هیچ وقت نبوده بلکه در همه مشکلات به داد بندگانش می رسه.. و منم بعده اون همه گِر.. به خاطر مساله ای بعده عمری شاد شدم .. قربانتون... رزا

 

خدا همین نزدیکی هاست!

مرد دستانش را به سوی آسمان دراز کرد و گفت:

خدایا سلام!

امشب می خواهم اندکی با تو صحبت کنم.

امشب به کسی برای شنیدن نیاز دارم.

به کسی برای گوش دادن به نگرانیها و ترسهایم

خدایا تو خود شاهدی که به تنهایی نمی توانم!

از تو می خواهم تا خانواده ام را در پناه خود حفظ کنی

و علیرغم سرنوشتی که برایشان رقم زده ای

زندگیشان را پر از اطمینان و اعتماد نمایی

به من ایمانی عطا کنی تا بدون ترس و واهمه ای

با لحظه لحظه زندگیم روبرو شوم

خدایا تو را سپاسگزارم که به حرفهایم گوش دادی

شب بخیر . دوستت دارم .

آنگاه زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن!

وسینه سرخی آواز خواند.

اما مرد نشنید . پس دوباره گفت:خدایا با من حرف بزن!

و آسمان غرشی کرد.اما مرد باز هم نشنید.

به اطراف نگاهی انداخت وگفت: خدایا بگذار تا تو را ببینم!

و ستاره ای در آسمان روشن تر شد و چشمک زد.

اما مرد ندید و فریاد زد: خدایا معجزه ای به من نشان بده!

و نوزادی بدنیا آمد. اما مرد متوجه نشد.

در نا امیدی گریه سر داد و گفت: خدایا مرا لمس کن

بگذار بدانم که در اینجا حضور داری

پروانه ای روی شانه هایش نشست، اما او آنرا دور کرد.

مرد فریاد زد که به کمکت نیاز دارم و نامه ای دریافت کرد.

پر از خبرهای شاد و امیدوار کننده.

اما آنرا خواند و به کناری انداخت واز آنجا دور شد!

خدا در همین جاست،همین نزدیکی ها

در همین چیزهای به ظاهرو ساده و بی اهمیت.

نعمت های خداوند ممکن است آنطور که منتظرش هستید بدستتان نرسد!!!




نویسنده: رزا(چهارشنبه 84/12/10 :: ساعت 8:41 عصر)

همیشه آغازه کسی باش که پایان تو باشد...

                                                                                         "از:حامد"

دوستای من سلام...

امیدوارم که حالتون خوب بوده و هست و باشه.. کشتی ها و قایقای بزرگ و کوچیک دلای پاکتون همیشه توو دریایی پر از امید ومهربانی و همچنین عشقی پاک شناور باشه بخ سوی هدف هایِتون... خوب دیگه چه خبرا؟؟ ولن تاین هم که گذشت امیدوارم که هدیه های خوب و زیبایی گرفته و داده باشین و بهتون حسابی خوش گذشته باشه..

 راستی از نظرات و پیشنهادات گرمتون خیلی ممنونم.. همیشه با نظراتتون خوشحالم می کنین و با نظرای شماست که من ترقی می کنم تو اخلاق و مطالبی که تو وبلاگم می زارم.. راستی بازم جا داره که از آقا حامد تشکر کنم از مطالب خوبشون و می دونم چند روزی هست که خیلی خیلی خوشحال و امیدوارم این خوشحالیش هیچ وقت تموم نشه..به امید خدا که خیلی بزرگه..

منتظر نظرات گرمتون هستم مشتاقانه.. ممنونم از همگی..

خوب خستتون کردم ..

قربانتون..رزا

گمشده

گمشدم رو پیدا کردم از بین این همه

گمشده...

گمشدهء من یه دل پاک و یه رویای شبون ست

گمشدهء من دوکلمه ست

گمشدهء دل من غمِ

آره غم...

اینی که پیداش کردم

هر شب دلداریم می ده، من و از غصه هام

وفا داره،صادقهِ،سنگِ صبورَمِ

 گمشدهء من هر شب پُشتِ دَرِ اتاقم می شینه

و چشم انتظارم و می کشه

هر شب می شینم گوشه ای و باهاش

می گم ازغصه هام

اما نمی دونم چرا فقط نگام می کنه!!!

نه حرفی،نه کلامی

فقط یه نگاه پر از امید و دلدادگی

همیشه خدا رو شکر می کنم

که اون رو به من داده

خدایی که من و بعدِ این همه

رنج وعذاب

آخرش خوشحالم کرد

و گمشدم و به من رسوند

قربونت برم خدا که این همه

خوبی

 

                                             "از: دلم نوشت"




نویسنده: رزا(یکشنبه 84/11/30 :: ساعت 9:54 عصر)

روز عشّاق

تمام عاشقای واقعی می دانند که روز عشاق 14 فوریه هر سال است و روزی ست که ما برای کسانی که دوستشون داریم گل و شیرنی و شکلات و هدیه می فرستیم. مهمولاً گل و شیرنی را بای زنان می فرستند. اما نه همیشه. عاشقانه ترین هدیه فرستادن یک دسته گل دوازده تای ست. طبق سنت، چنین هدیه هایی بدون آگاهی از نام فرستنده،فرستاده می شد. به عبارت دیگر معشوق باید حدس می زد گل ها از طرف چه کسی ست. اما این سنت امروزه کمتر دیده می شود.حالا باید پرسید اهمیت دوازده گل چیست؟ دوازده همیشه عددی مقدس محسوب می شده است. حضرت مهدی امام دوازدهم ماست،حضرت مسیح دوازده حواری داشت و حتی کریسمس دوازده روز است.. در کل معنی انتظار کشیدن رو داره...

 

حیف شد به نظر من این بهترین هدیه هست و نشانگر انتظاره... چهمی شه کرد همش تقصیر این زمان هستش!!! به نظر شما چرا آخه؟؟؟؟                                                                 (جواب سوالم رو ازتون می خوام...)

 

سنت های فراموش شده

یکی از سنت های گذشته در روز والنتین این بود که کودکان اول صبح خانه به خانه می رفتند و می خواندند "صبح به خیر،والنتین!" و امیدوار بودند که در عوض کیک،میوه یا حتی پول بگیرند. یکی دیگر از این سنت ها این بودکه گیاه بومادران را زیر بالش کسی می گذاشتند. سنت دیگر این بود که اولین کسی را در خیابان می دیدند  ممکن بود همسر یا شوهر آینده آن ها باشد.معروف است کق همسر ساموئل پیپس(نویسنده قرن هقدهمی انگلستان)در روز والنتین چشمانش را با دست می پوشاند تا نقاشانی که در آن موقع مشغول تریین خانهء او بودند او را نبینند. چون می تر سید با یکی از آن نقاشان ازدواج کند.

 

والنتین قدیس

با تمام صحبت هایی که در رابطه با روز والنتین میشه، باید پرسید والنتین قدیس کیست؟؟؟ او چه کسی بود و چطور به مقام قداست رسید؟؟؟

باید گفت والنتین دو نفر بودند. دو والنتین وجود داشت.هر دو سر نوشتی یکسان داشتند و به مقام قداست رسیدند.

نفر اول کشیشی رمی بود که مسیحیانی را که زندانی رمی ها بودند و شکنجه می شدند دلداری می داد و بعد خود مسیحی شد. می گویند معجزه اش آن بود که بینایی دختر زندان بان رمی را به او بازگرداند. علی رغم این عمل نیک در حدود سال 270 بعد از میلاد، اورا آن قدر کتک زدند تا از دنیا رفت.

نفر دوم اسقف ترنی بود(ایتالیا) که به خاطر عقاید دینی اش کشته شد.

روز چهاردهم را روز قدیسان می نامند.

                                                                                                           

سال کبیسه

 

هر چهار سال،یک روز-29فوریه- به تقویم اضافه می گردد طوری که سال تقویمی بازمانی که لازم است زمین به دور خورشید بچرخد مطابقت پیدا می کند. از دیدگاه سنتی، غیر از روز 29 فوریه،فقط مردان هستند که می توتنند از زن ها بخواهند با آن ها ازدواج کنند و نه بر عکس. در این روز، زنان می توتنند از مردان تقاضای ازدواج کنند. این را حق زنان می نامند. بر اساس اعتقاداتی،مرد نمی تواند چنین پیشنهادی را رد کند مگر این که جریمه بپردازد.

 

بیا با ... زندگی کن و عشق ... باش!

 

  بچه هااااا

اینم آخرین مطلبم در رابطه با روز والنتین(عشاق)بود، امیدوارم خوشتون اومده باشه..   

و برای همهء عاشقا و معشوقا همون لیلی و مجنون خودمون و می گم، آرزو می کنم روز خوشی داشته باشن... راستی یادتون نره به هم دیگه هدیه بدین... خوب؟؟...

یا حق

 

 




نویسنده: رزا(شنبه 84/11/22 :: ساعت 10:16 عصر)

سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و کِشتی های دلتون هیچ وقت غرق  نشده باشه و به امید خدا جونم ایشالا هیچ وقت غرق نشه...

خوب بازم یکی از دوستان که به من لطف داره و مطلب های زیبایی برام می فرسته تا توی وبلاگم بذارم، برامون بازم مطلب فرستاده و تشکرمی کنم و همچنین ازشون عذر می خوام چون این مطلب رو سه شنبه فرستاده بود و منم چون شنبه ها آپدیت می کنم وبلاگم رو نتونستم .

من که خیلی خوشم اومده از این مطلب و امیدوارم شما هم خوشتون بیاد و از این جا از آقا حامد فرستندهء این مطلب تشکر می کنم...

و همچنین از دوستایی که می خواهند مطلب های خوبشون روالبته اگه افتخار بِدَن تو وب لاگم به اسم خودشون بزارم،اگه دوست دارین؟؟ مطلباتتون رو به این آدرس فقط ایمیل بزنن ،ممنون از همگی...

E-mail address:roza_best1@yahoo.com

...

بچه ها شوخی،شوخی به گنجشک ها سنگ میزنن

وگنجشک ها جدی،جدی میمیرند...

آدما شوخی،شوخی زخم میزنند

وقلب ها جدی،جدی می شکنند

و تو شوخی،شوخی لبخند می زنی!!!

و من جدی،جدی عاشق می شم

!!!

                                     "از:حامد"

 

اگه صبح چشمات و باز کردی و دیدی یه جای

تاریک و قرمز هستی و داری حرکت می کنی!!!

نترس چون در قلب منی

و امیدوارم در جایگاه ابدیت راحت باشی

چون همیشه در قلب منی..

...

                           "از:حامد"

 حرفِ دل من رو هم بخونین....

 

زندگانی

همش امتحانهِ ، امتحان

زندگی یه امتحان بزرگِ از جانبِ خدا

بزرگ در عین حال خیلی سخت!!

دوست ندارم که این زندگی پوچ

که یه قِرونَم نمی ارزه

تو رو ناامید و خستهِ کنهِ

از دنیا و روزگارهِ پلید

می خوام بهت بگم که

همهء کارایِ خُدام و خُدات

همهء همشون یه امتحان پیچیده و

سرشار از سختی ها و غمی هاست

اما

عاقبتش یه حیاتِ آرومه

این زندگانی خسته ات کرده می دونم

اما دوست ندارم که ناراحت و غمگین ببینمت

هیچ وقت

...

به قول سنایی شاعرایرونی:

" ور امروز اندر این منزل تو را جانی زیان آمد

زِهی سرمایه و سوُدا که فردا زان زیان نبینی!

.............

                                  "از:دلم نوشت"




نویسنده: رزا(شنبه 84/11/15 :: ساعت 4:20 عصر)

سلام بچه ها

خجالت می کشم از این که وعده دادم بهتون که شنبه ها آپ کنم ولی دوهفته هستش که یکشنبه ها آپ می کنم

به هر حال من بد قول نیستم ولی نمی دونم چرا در این بابت....

از همه دوستایی که تو این مدت بهم سر میزدن و نظراشون رو بهم میگفتن ممنون هستم.  

عاشق بودن و عاقل بودن محال است.

آنجا که عشق خیمه زند جای عقل نیست...

"فرانسیس بیکن"

 

اگر مرا مجبور کنند زیبایی یا حقیقت را برگزینم بی درنگ زیبایی راانتخاب می کنم زیرا می دانم در زیبایی حقیقتی نهفته که بالا تر از خودِ حقیقت است.

هیچ چیز در دنیا حقیقت ندارد مگر زیبایی.

"انتوان فرانس"

 

انسان امروز انسان انتظارهای بی پایان است گویی زندگی خود را هر روز صبح به روزی دیگر به تعویق می اندازد.

آرزوهای او زنجیرهء پوچی است که تا بی پایان جهان ادامه می یابد

و این است که به زندگی او معنا می دهد.

"سامویل بکت"

 

بیگانه

میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آنکس که غریب نیست شاید که دوست نباشد...

 

بخش کلیدی برای رسیدن به موفقیت ، تقلید کردن یا مدل سازی از افراد موفق است.

"لئوناردوداوینچی"

     




نویسنده: رزا(یکشنبه 84/11/9 :: ساعت 7:11 عصر)

"در گوشی"

 

می خوامت!

این خلاصهء تموم شعرای عاشقونهء دنیاس!

تواین زمونهء سلف سرویس،

مجال این نیس برَم تو عالم هپروتُ

چشماتُ به فانوسای یه بَندَر دور افتاده شبیه کنم.

که بی قرار برگشتن ماهیگیرا شه!

مثِ کلبهء امنی تودل یه جنگل انبوه ،

واسه زندونی فراری!

اگه تو این روزگار

فرصتِ شنیدن جوابِ سلامتُ داشته باشی

بایَس کلاتُ بندازی هوا،

دیگه چه بِرسه به رَدُ بَدَل کردن دِلُ قُلوه

که این روزا کالای ممنوعَن!

بذار دَر گوشِت بِگَم:

می خوامِت!

این خلاصهء تموم جرمای عاشقونهء دنیاس!

 

 

 

نفرین

 

حرفِ من اینه:

عشقی که با چاقو زدن به درخت سَر گذر شروع بِشه، خونهء آخرش بدبختی!

عاشقم عاشقای قدیم

که اسم طرَفُ رو تنشون خال کوبی می کردن،

نه این که ناخون گیر وردارن

تن درختای بی زبونُ

به هوای یادگاری پاره پاره کُنَن!

از همین که عاشقای این زمونه،

هَم سنُ سال حُبابایه آبَن!

نِفرین درختارو دَستِ کم نگیر...

ببخشید قرار بود شنبه آپ کنم ولی بنابه شرایطی نشد،درعوض با دست پرپیشتون برگشتم ..

از نظراتتون ممنونم




نویسنده: رزا(یکشنبه 84/11/2 :: ساعت 8:25 عصر)

   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ